-
جاب
دوشنبه 25 آبان 1394 20:40
ده روزی هست تو یه شرکت به عنوان مدیر فروش مشغول به کار شدم ! خیلی هم یهویی شد .. روز اولی که رفتم سرکار انقدر همه چیز خورد تو ذوقم که وقتی بعد از ظهر از شرکت بیرون اومدم بغض تو گلوم داشت خفم میکرد .. هعی به خودم می گفتم الی این بود چیزی که می خواستی ؟؟ جوابم نه بود و نه ! یکم که ارومتر شدم و با خودم که فکر کردم دیدم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 آبان 1394 18:15
یعنی اگر همین امشب دق کنم و بمیرم ، اصلا اتفاق عجیبی نیفتاده ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 آبان 1394 20:38
من نمی دونم بخندم یا گریه کنم یا حرص بخورم !!! دو بار رفتم تا و**زر**ا که بابت مسلن بد حجابی اتفاق افتاده تو یه سال و نیم پیش تعهد بدم که ماشین بنده خدایی رو که بابا ماشین قبلی رو بهش فروخته از پارکینگ در بیاریم ! قبول نمی کنن! مگن برو بعد از یه هفته که ماشین تو پارکینگ موند بیا !
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 آبان 1394 18:58
غروب جمعه+آقای ویگن مرا ببوس مرا ببوس برای آخرین بار تو را خدا نگهدار نمی روم به سوی سرنوشت بهار من گذشته گذشته ها گذشته منم به جستجوی سرنوشت +جمعه های من از صبح شروع میشه می رسه به ظهر بعد هم غروب .. نمیدونم چرا جمعه های من شب نداره ، تمومی نداره ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 آبان 1394 18:51
من کم کم دارم به این پی می برم که خیلی از رابطه های من یه طرفس ! از طرف من .. خیلی کمن اونایی که اگه من بهشون زنگ نزنم و اس ام اس ندم جویای احوالم میشن ! انقدر رفاقتا بی رنگ و بو شده که اگه زنگ بزنم و نشناسنم دیگه تعجب هم نمی کنم ! خیلی وقتا حتی خودمو معرفی نمی کنم با یه اشتباه گرفتم تمومش می کنم بره !
-
دوستی که تا نداره
جمعه 15 آبان 1394 18:47
بعد از مدت ها باز با یه دوست قدیمی در ارتباطم ... یه دوست صمیمی قدیمی .. از دیشب خودش با خواهرش خونمون مهمون بودن .. شام خوردیم ، فیلم دیدیم ، صبحانه خوردیم ، با هم برای ناهار ته چین درست کردیم که مزه ی کته با ماست می داد:)))) دو ساعت مشغول لاک زدن بودیم ، ورق بازی کردیم ، آهنگ گوش دادیم ، رقصیدیم !! حس خیلی خوبیه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 آبان 1394 18:15
پسرک برادرم تو بغل من بود .. داییم بهش میگه این که تو بغلشی ؟! خیلی جدی جواب داد: دختر همسایه .. از عمه بودن به دختر همسایه بودن ترفیع گرفتم :)))) +خونه ی ما و خونه ی برادر جان دیوار به دیوار ..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 مهر 1394 16:56
دیروز رفتم پیش استاد طراحیم ! همیشه دورادور جویای احوالش بودم ولی این دوسالی که رفته بودم رشت فرصت نشده بود ! خلاصه که رفتم دیدنش ، براش یه گل گلدونی خریدم .. به نظرم از هر چیزی بهتر اومد ، بیشتر میمونه ، انرژی بخش تره ! خلاصه انقدر از دیدنم خوشحال شد و انقدر از دیدنش خوشحال شدم که حد نداره ! بازم کلی بهم انرژی داد...
-
به چه کس گویم ؟ شده روز من ، چو شب تارم
جمعه 24 مهر 1394 13:17
به خاطر خودت میگویم که سردت نشود که دلت نلرزد که ترس برت ندارد که دستت خالی نماند به خاطر خودت میگویم دوستم داشته باش که در سالن انتظار بلیط سینما را صدبار نخوانی که سرت را گرم کرده باشی که در اتوبوس راحت بخوابی و نترسی ایستگاه را جا بمانی که اس ام اس ساده رسیدم، بخواب، دلت را خوش کند که در مهمانی کسی ناگهان پشت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 مهر 1394 00:50
خوشی یعنی دوباره به دوست قدیمیت انقدر نزیک شی، که دعوت شی تولد یارش !! خوشی یعنی بازم هر کاری که می خواد به بقیه بسپره ، تو گزینه ی اولش باشی ! خوشی یعنی انقدر انتخابتو قبول داشته باشی که مهمونی به این مهمی رو جایی بگیره که پیشنهاد تو بوده و خودش تا حالا امتحان نکرده !! خوشی یعنی درست کردن هدیه های کوچولو برای تولد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 مهر 1394 00:03
چقدر انتخاب یه همراه همیشگی سخت تر میشه وقتی که عاشق نباشی ..
-
مشغله های ذهنی یک آدم بیکار
یکشنبه 19 مهر 1394 14:43
وقتی آدمای فوق العاده و کاملی رو تو زندگیت ببینی و باهاشون در ارتباط باشه ، اونوقت توقعت از آدمای دور و برت میره بالا ! اونوقت حاضر نیستی با هر کسی تو یه رابطه ی بلندمدت دوستی یا هر جور دیگه ای بمونی و این موضوع روز به روز دایره ی تنهاییت رو بزرگ تر و بزرگتر می کنه !!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 مهر 1394 10:45
دیروز رفتم ایرا..ن .ن.و.ین مصاحبه برای کار .. چقدر جای خفنی بود .. چقدر به ایده آل های من برای محیط کار نزدیک بود:دی .. یه نیم ساعتی مصاحبم طول کشید .. امیدوارم بشه که یه همچین جایی تجربه کسب کنم ! بی ربط نوشت: یکی از معضل های من این روزا اینه که دست و پام همش یخه ! یعنی من گرمایی همش سردمه ! :(((
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 مهر 1394 00:03
مامان و بابا اومدن ! دیشب رسیدن و امروز صبح مامان رو بردم بیمارستان .. دنده ی سومش شکسته، چهارمی هم ترک برداشته .. فعلا مسکن تجویز کردن و فرستادنش خونه ! تا شنبه که ببرمش مطب پیش دکتر خودش .. خیلی درد داره .. انقدر که نفس کشیدنم براش سخته ! یعنی الان نمیدونم م م چی باید بگم !
-
گیفت نامه
پنجشنبه 16 مهر 1394 00:31
همین دیشب بود که داشتم برای مستر "م" غر میزدم که دلم کادو می خواد ! صحبت سورپرایز بابااینا شد .. گفت فکر کردم یکی این حالو به خودت داده .. گفتم نه بابا ! می دونی چند وقته دلم کادو می خواد .. کادوی بی مناسب .. یهویی.. سورپرایزی.. ولی خبری نیست !!! البته قبل ترش هم برای خواهرک غر زده بودم که کادو می خوام ! این...
-
آینه
پنجشنبه 16 مهر 1394 00:20
شماها وقتی خوشحالید، وقتی عصبانید، وقتی استرس دارید ، وقتی ناراحتید پیش کی میرید ؟؟ اولین نفری که سراغش رو میگیرید کیه ؟؟ چیکار می کنید ؟؟؟ من ! اینجور وقتا هر جایی که هستم، بزرگترین نعمت در اون لحظه برای من تنهایی ! وقتی خوشحالم و از خودم راضیم میرم جلوی آینه قربون صدقه ی خودم میرم ، به خودم افتخار می کنم ، با خودم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 مهر 1394 13:36
مامان و بابا رو جمعه فرستادیم ارمنستان ! مامان می دوسنت اما بابا رو سورپرایز کردیم :)))) یعنی انقدر که من دوست دارم هعی تند تند سورپرایز شم اونم اینجوری هیشکی دوست نداره! اما قسمتم نمیشه خب .. پنج شنبه هم عقد صمیمی ترین دوستم بود .. رفتم محضر؛ بعدشم خونه یه جشن کوچیکی داشتن .. قلبا براش خوشحالم :) اند ناتینگ
-
حال خوب
چهارشنبه 1 مهر 1394 20:16
به معنای تمام کلمه گیر کردم روی آهنگ آوای شب عماد رام .. اونجاییش که می خونه: "وقتی شب میشه ، باز تو این دل من غصه جون می گیره، ای خدا! مرغ یاد او، باز تو این دام غم آشیون میگیره ، ای خدا "
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 شهریور 1394 21:40
هوای حوصله ابریست .. شدیدا.. هعی این کانتک های گوشی رو بالا و پایین می کنم اما در ایز نو وان تو اسپیک باهاش.. از خدا درخواست تماس های ییهویی دارم..
-
گزارش نویسی
یکشنبه 22 شهریور 1394 14:09
چهارشنبه از رشت اومدم .. شبش قرار بود با یه چند تا دوست قدیمی همکلاسی شب رو با هم بگذرونیم !!! می خواستیم بریم بالا پشت بوم خونه ی یکیشون که شب ستاره ها رو بشموریم ! از شانسمونم هوا ابری بود .. ستاره ها خیلی کم بودن .. تا پنج شنبه ظهر اونجا بودم !! کلی هم خوابم میومد .. ولی تا رسیدم خونه یه دوش گرفتم و ناهار و یکم جمع...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 شهریور 1394 18:37
چهارشنبه خواهرک رو تو رشت بردم یه کافه .. به قول خودش از اون کافه هاست که به درد تنهایی اومدن میخوره .. بیای و ساعت ها بشینی و از پشت پنجرش آدما رو تماشا کنی .. حرف این بود که اگه تهران کاری نداره و بیاد و یه چند وقتی اینجا بمونیم .. تو همین حین حرفی بهم زد که من انگار پرت شد کیلومتر ها دور ترش .. من از مشکلش می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 شهریور 1394 18:33
پنج شنبه تولد "م" بود .. خیلی دلم می خواست خواهرکو با خودم ببرم که با بچه ها آشنا شه ولی نیومد .. هر چی اصرار کردم نیومد .. خوب بود و خیلی خوش گذشت .. دو تا از دوستاش کلید کرده بودن رو من .. از این ورم بچه های خودمون غیرتی شده بودن .. یعنی ما دخترا فقط می خندیدیدم !! کلی رقصیدیم و خوندیم و شاد بودیم ! امروز...
-
من از اینکه هعی بهم بگن نمی تونی دارم دیوانه میشم !
شنبه 14 شهریور 1394 18:24
بد می گم بگید بد می گم !! آقاجون من خسته شدم از این حجم بزرگ نگرانی خانواده ! اینکه فقط نگرانن کافی نیست ! آدم تو زندگیش با فقط نگرانی به جایی نمیرسه ... نمیگ احتیاط لازم و حتی واجب نیست ولی نه همیشه و همه جا و هر لحظه ! من تا الان هر کاری خواستم انجام اول گفتم اگه این کارو بکنم خانوادم بدشون نمیاد ؟؟ ناراحت نمیشن ؟؟؟...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریور 1394 22:05
گاهی برای بودن ؛ باید نبود ... گاهی باید چترت را برداری و رهسپار کوچه هایی شوی که مدت هاست هیچ رهگذری از آن عبور نکرده گاهی باید نباشی .. "سید علی صالحی"
-
تمام
دوشنبه 2 شهریور 1394 13:35
آشووووبم م م م م م
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 مرداد 1394 13:31
دلم خونه .. با ناراحتی از خونه رفتم .. پامو خونه نزاشته ناراحت ترم کردن .. برای منی که همیشه فکر می کردم خونه مامن ترین جاست ، حالا برام خیلی سخته .. دلم میخواد فرار کنم .. نباشم و نبینمشون .. خودمو درگیر کارای کوچک و بزرگ می کنم که کمتر اذیت شم ولی این روزا سخت می گذره .. سخت.
-
Ne Me Quitte Pass
پنجشنبه 29 مرداد 1394 22:59
غرق شدم تو موزیک فرانسه .. میقه متیو که عالی .. +فرصت بشه حتما چندتاشو براتون آپلود می کنم
-
آدم های خوب این روزگار
پنجشنبه 29 مرداد 1394 15:27
دیروز بعد از ظهر که از دانشگاه اومدم "ص" زنگ زد که ببینیم همو .. دیگه نزدیکای هفت و نیم بود که رفتم پیشش بعدم رفتیم برای "ر" که کافشو تازه باز کرده هدیه بخریم که چیزی چشمم رو نگرفت و دست خالی رفتیم پیشش و بهش گفتم هدیه ای که مد نظرم هست رو دفعه ی بعد از تهران میگیرم ! البته من و "ر"...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مرداد 1394 19:29
با مادر جان دیگه نمی سازم ! حرف همو درک نمی کنیم .. کلا تمام طول روز از دست هم دلخوریم .. بابت هر چیزی که شما فکرشو بکنید .. فیلینگ غم و غصه
-
ساعت به وقت مُردَن
شنبه 24 مرداد 1394 01:41
همین الان هم دیر شده