-
رویای زندگی
شنبه 3 تیر 1396 21:03
همی الان لمیده بر روی آخرین تک صندلی اتوماچ دارم میرم شهر باران.. هعی هوا رو چک کردم تا خیالم راحت شه تو این هفته یکی دو روز ابری و بارونی برای کیفور شدن من هست.. حالم خوبه،در کنار سربالایی های زندگی دارم لذت میبرم از ثانیه ها،از عمر،از زندگی که با وجود کم و کسریاش بازم بلده دلبری کنه و وقتایی که یهو میری تو فکر با یه...
-
دعا
چهارشنبه 8 دی 1395 23:18
آرزو می کنم هر روز و هر ثانیه در محاصره ی آدمایی قرار بگیرید که دوستشون دارید و از اونممهمتر دوستتون دارن! +برای خودم هم..آمین
-
مروری بر پاییز
یکشنبه 5 دی 1395 09:02
بعد از مدت ها ... حدود دو ماه برادر جان بیمارستان بستری بودن و البته بیشترین تایم رو تو بیمارستان نمازی شیراز!! البته امروز ۵ روزی هست که مرخص شده و شیراز منتظر تا دکتر مجوز پرواز بده .. بخاطر همینم خیلی خیلی درگیر بودم این دو ماه !! نه فکر و خیال راحتی داشتم که بیام و اینجا بنویسم! مرسی بابت معرفی کتاب ها .. در اولین...
-
23 هفته مانده
چهارشنبه 28 مهر 1395 16:09
دیشب نگین تو صفحه ی اینستاگرامش نوشته بود:" که فقط یک ماه و دو سه هفته وقت دارم که یه کاری کنم که فکر نکنم دارم میشم یه 27 ساله ی 45 ساله!" . . بدترین اتفاق تو زندگیتون چیه؟مثلا اینکه بمیرید؟؟ از دیشب دارم فکر می کنم اتفاقی بدتر از این نیست که در عین زنده بودن، از درون بمیریم!! + پیشنهاد هفته: +موسیقی: فردا...
-
خاطره
چهارشنبه 7 مهر 1395 14:12
کاش دوست داشتنت رو بلد نبودم..
-
قاب دوست داشتنی
یکشنبه 4 مهر 1395 23:23
این روزا دوست دارم ساعت ها وقتم رو پشت همین میز بگذرونم..
-
پاییز دوست داشتنی
یکشنبه 4 مهر 1395 09:47
پاییزتون مبارک چند بار اومدم و نوشتم اما نمیدونم چرا اصلا آپدیت نمی شد.. امسال در کنار همه ی بد اووردنام و ناراحتی هایی که اصلا هم کم نبود ۹۵ دوسا داشتنی من بوده تا الان .. بخاطر حس زنده بودنی که داشتم! بخاطر تمام مشکلاتی که پشت سر گذاشتمشون و روزای خوبی که داشتم از خدا ممنونم.. با عروس درددل می کردم می گفت: چیزی که...
-
فانتزی
جمعه 12 شهریور 1395 00:54
یکی از فانتزیامم اینه که حجم لباسام کمتر از کشو و کمدام باشه
-
روزهای خوبم میاد
شنبه 6 شهریور 1395 12:30
بعضی تصمیم ها شخصی، آدم نه باید اجازه بده و نه باید انتظار داشته باشه که کسی تو این تصمیم دخالت کنه! اما، اما الان با تمام وجود دلم میخواست یکی بود سفت و محکم وایمیستاد می گفت نکن!نرو!ادامه نده!خودتو اینجوری عذاب نده
-
روزای خب
یکشنبه 31 مرداد 1395 21:52
اونجاییش قشنگ تره که میگه اصلا چرا می خوای بری تهران؟؟ بمون همینجا کار پیدا کن لااقل حواسمون بهت هست..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مرداد 1395 15:21
هر روز وقتی خانومایی رو میبینم که بچه هاشونو بغل گرفتن یا دست بچه هاشونو تو دست گرفتن، به خودم میگم یعنی می رسه روزی که منم مامان یه دختر ناز بشم؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 خرداد 1395 23:44
دیشب چهلمین شبی بود که مامانجون کنارمون نبود،همه ی بچه ها و نوه هاش جمع بودیم خونش!!اگر بود هر ثانیه داشت قربون صدقه ی یکی میرفت و از تو کمداش خوراکیای مورد علاقه ی هر کی رو براش میوورد! با پدربزرگمم حتما حرفش میشد که آقا انقدر سر به سر این بچه ها نزار... کاش بود .. کاش من جاش رفته بودم..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 خرداد 1395 00:07
به قول جناب شاعر من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم"خوش آهنگ"است و ... دلم برای همه ی دوستام تنگ شده، برای اون پنجره ی دوست داشتنی خونه ی رشتم!انقدر سرم شلوغه که الان سه ماه فرصت نکردم برم اونجا!امروز هعی بچه ها مسیج دادن و زنگ زدن رسما اشکمو در اووردن زندگیم شده عین ماشین!هر روز 8 صبح میرم نه و نیم...
-
سیاهی
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 03:19
مادر بزرگ نازنینم از پیشمون رفت.. امروز ، تنها بود ..حتی صبر نکرد که ما ببینیمیش.. دیگه درد نمی کشه دیگه غصه ی ما بچه هاشو نمیخوره .. الهی بمیرم براش که این مدت چقدر اذیت شد.. چقدر عذاب کشید، ولی انقدر صبور بود هیچ وقت هیچی نمی گفت ! بخاطر ده سال خونه نشینیش از خدا گله می کرد، یک ثانیه بعدش قربون صدقه ی خدا می رفت و...
-
سفر به کیش میش
سهشنبه 7 اردیبهشت 1395 09:55
یه هفته پیش رفیق جان طی یک حرکت انتحاری بلیت گرفت برای کیش،آخر هفته!سه روز..پنجشنبه رفتیم،جمعه اومدیم! جای همه ی دوستان خیلی خالی بود،بسی خوش گذروندیم!تنها قسمت ماجرا این بود که اون پوستای خوشرنگو دیدم،هوس کردم برم آفتاب بگیرم و خب عواقب هیلی خیلی بدی داشت و هنوزم داره،انقدری بگم که الان لباس پوشیدن بر من حرام است و...
-
غم انگیزترین حالت غمگین شدن
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 09:28
یه موجی راه افتاده تو شبکه های اجتماعی، که اغلب پروفایل پیکچرشونو عوض می کنن و عکس پدرشون یا بیشتر عکس دوتایی با پدرشون میزارن.. من اما هر چی آلبوما و فولدارا رو زیر و رو کردم یه عکس دوتایی با پدرجان پیدا نکردم..انقدر که..... دلامون لز هم دورر..دورر
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 فروردین 1395 13:01
شاااااعر می گه:من یه خستم،حق بده وووولووووو شم..فقط من نمیدونم شاعر چرا اصن به قافیه ها توجه نکرده. انی وی!آیم گوود.هو آر یو؟؟؟آری یو اوکی؟؟؟ بازارررر کار و کاسبی ما کساااد آقاجان.نشستیم اینجا فقط مگس میپرونیم..مگسم کمه..سر همونا هم دعوا داریم.بساطیه دیگه.. خیلی خسته ام...یعنی خیلیااااااا..دلم بیکاری مطلق...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 فروردین 1395 23:22
آیم ری الی ، ری الی ، تایرددددددددد:))))
-
...
شنبه 21 فروردین 1395 23:55
هیچ وقت به این که یک زن فروردینی چقدر میتونه مرد باشه به این خوبی پی نبرده بودم !!
-
26 سال گذشت
جمعه 20 فروردین 1395 00:06
می خوام بگم که ما فقط برای خودمان متولد نمی شیم.. تولد ما به زندگی همه ی آدمایی که بعدها در زندگی ما ظاهر میشن مربوط میشه.. امروز شمعی فوت نکردم ولی تمام امروز از خدا آرامش خواستم..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 فروردین 1395 00:25
این کجاش بده که من دلم میخواد همسر آینده ام هم یه بستنی فروشی بزرگ داشته باشه هم نمایشگاه ماشین(بنز،بی ام و و ..)؟کوچکتر هم که بودم به بچه هایی که پدرشون سوپر مارکت و رستوران و بستنی فروشی داشتن حسوودی می کردم!
-
ششمین روز کاری سال جدید
شنبه 14 فروردین 1395 23:03
بنده از همین تریبون روح کارفرمای عزیزم رو مورد عنایت قرار می دم، یعنی جوری رس من بیچاره رو امروز کشید که با چشم گریون از خستگی مفرط برگشتم خونه! خب آخه چرا ؟؟؟ یعنی طی ۱۰ ساعت من فقط نیم ساعت پشت میزم نبودم و سرم تو لپ تاپ نبود، کلی کار شخصی داشتم که وقتی بیام خونه انجام بدم، ولی انقدر انرژی نداشتم که نتونستم هیچ...
-
با تعجیل و شتاب
چهارشنبه 11 فروردین 1395 12:10
سال هم نو شد.. زندگی هم با همه ی بالا و پاییناش میگذره .. سال گذشته هم ، هم خوب بود هم بد.. در کنار چیزهایی که بدست اووردم، آدمهای مهم زندگیم رو هم یه جورایی از دست دادم … امیدوارم سال ۹۵ چهره ی خوش تری رو بهم نشون بده .. همین ..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 اسفند 1394 00:57
پرونده ی کارشناسی ارشد هم بسته شد.. امروز از پایان نامم دفاع کردم..هم خودم راضی بودم..هم اساتید.. تموم شد..به همین سادگی یکی از بزرگترین درگیری های ذهنیم پاک شد رفت کنار.. چند ساعت اول به شدت خوشحال بودم..ولی کم کم جای خوشی رو حس پوچی گرفت.. یه هفته ی دیگه هم باید 95 رو استارت بزنیم..به همین سادگی عمر میگذره و ما...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 بهمن 1394 23:33
,وقتی یکی رو از دست میدی ، دیگه از دست دادن بقیه آدما خیلی سخت نیست.. یعنی اصلا سخت نیست.. این روزا همش دلم میخواد یه ماژیک قرمز بردارم دور آدما رو خط بکشم .. همه رو، تک به تک.. شاید این میون فقط سه چهار نفرن که دلم میخواد همونطور دورادور نزدیکم باشن..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 بهمن 1394 17:35
دیری به شوق دیدن فردا گریستم، فردا چو شد به حسرت دیروز زیستم .. "محمد رضا شفیعی کدکنی"
-
گذشته های خوب و دور
پنجشنبه 8 بهمن 1394 18:00
اوه اوه.. چه گرد و خاکی گرفته اینجا !
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 آذر 1394 01:16
دلم دوست می خواد .. این درس لعنتی که تموم شد و رفت و آمد من به شهر باران کمتر و کمتر شد یهو خیلی تنها شدم .. دوستای تهرانمم یکی یکی مزدوج شدن و دیگه خیلی پیش نمیاد مثل قبل همو ببینیم .. دوستای شهر بارانم که با این بعد مسافت هر چقدرم که تلاش کنیم .. رفته رفته همه چی کمرنگ تر می شه .. مخصوصا اینکه فقط من تهران بودم و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 آذر 1394 00:58
گذشتم از او به خیره سری، گرفته ره مه دگری کنون چه کنم با خطای دلم، گرم برود آشنای دلم به جز ره او، نه راه دگر، دگر نکنم، خطای دگر +آهنگ شکوه ، نامجو رو به شدت توصیه میکنم .. دل منو که رسما خون می کنه
-
خوشبختی یعنی
سهشنبه 24 آذر 1394 00:53
تو سرمای زمستون از حموم که میای بیرون یکی باشه موهاتو سر صبر خشک کنه .. اونم درست وقتی که با حوله ولو شدی رو تخت و سرتو از لبه ی تخت آویزون کردی .. اونم فقط و فقط با نوازش موهات.. آخ که دلم خواست:))