-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مرداد 1394 00:31
دو روز دیگه تولدته و من مثل این یکی دو سال درگیرم با خودم که بهت تبریک نگم .. کی میشه یادم بره این چیزارو ؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 مرداد 1394 22:24
از اونجایی که من همیشه ی خدا نبودم و وقت غر غر زدنم این ورا پیدام شده بازم اومدم غر بزنم که خسته شدم از پایان نامه و هر چی که مربوط به اونه ! از درس خوندن های بی نتیجه ! از روزمه فرستادن و مصاحبه رفتن ! از کسب و کار شخصی .. از دفترچه ی استخدامی آموز پرورش و خیلی چیزای دیگه ! الان در حد مرگ دلم گریه میخواد
-
شهر باران ..
یکشنبه 11 مرداد 1394 20:21
یکشنبه صبح زود با مامان راه افتادیم .. تا ظهرم رسیدیم رشت .. توی راه یکی ازفامیل های پدرم که جمعه هم مهمان بودن خونه ی ما تماس گرفتن برای تشکر و به مامان گفتن یه کاری باهاش دارن که حالا بهش زنگ میزنن و میگن .. مامان هم بهشون تعارف کرد که بیاید اینجا پیش ما .. ایشون هم استقبال کرد و قرار شد که خبر بده.. فرداش دوباره...
-
سورپرایززززززز
یکشنبه 11 مرداد 1394 19:54
دو شنبه که من در شهر باران بودم .. دوست خیلی خیلی عزیز و محترممم بهم مسج داد و از من آدرس پستی خواست که براشون فرستادم بعدشم چند بار تماس گرفتن که هعی نشد صحبت کنیم تا چهارشنبه ظهر .. که منوووو کلی سورپرایزم کردن و ازم خواستن برم از دیجی کالا یه هندزفری انتخاب کنم که قرار هدیه ای باشه از طرف ایشون .. اما من چون نت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 مرداد 1394 21:57
-برای دستم رفتم پیش جراح مغز و اعصاب .. یعنی یادمه یه بار چند سال پیش رفتم پیش یک ارتوپد ولی درمان خاصی بهم نداد و فقط گفت بیشتر خانما این مشکلو دارن که عصب دستشون تحت فشار و فقط نیاز به جراحی داره که منم اون موقع تایم طولانی نقاشی می کردم و هیچ جوره حاضر نبودم ازش بگذرم. این دکتر هم لطف کردن و خودشون معاینه نکردن .....
-
زندون
جمعه 26 تیر 1394 23:00
یعنی من عاشق اینم که خدا دست از خوشی های من بر نمیداره .. همین که پست قبل رو نوشتم هندزفریمو گم کردم !!!! تازه امشبم کلی بابت گم کردنش گریه کردم که دشمن شاد شم .. عرض دیگری نیست
-
رفتی و ندیدی ..
پنجشنبه 25 تیر 1394 16:38
اعتراف می کنم من بیمار همه ی آهنگای علی زند وکیلی شدم .. سیاه مو فریاد فقط دعا کن ناردونه زندگی خوب است از همه ی اینا بهتر و دلنشین تر "رفتی" بعد از مدت ها باعث شد که هر جایی که میرم و هر کاری که می کنم هندزفری از گوشم در نیاد ..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 تیر 1394 02:27
دست راستم مدت هاست که درد میکنه .. انقدر این دردش همیشه هست که خیلی وقتا دیگه بهش توجهی نمی کنم .. یه بار که مامان رو برده بودم ارتوپد برای پاش .. یه حق ویزیت جدا دادم تا دست خودمم نشون بدم .. ولی با تایید مامانم دکتر چون متوجه دو تا قبض ویزیت نشد .. دست منو که مامان بهش گفت مشکلش چیه خیلی سرسری نگاه کرد و بدون هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 تیر 1394 17:45
اون موقعی که مهرشو تو دلم میزاشتی به فکر دلتنگیاشم بودی دیگه خدا ؟؟؟ دلم تنگ میشه ! هر روز و هر لحظه .. بیشتر از قبل! احمقانس ولی هست !! مثل همه منم دارم زندگی میکنم ! درس میخونم ، تفریح میکنم ، خرید میرم ، کنار خونوادم ساعتای خوشی دارم ، دوستامو میبینم ولی دلم تنگ میشه .. خیلی زیاد ... انقدر که روزی نیست که چشممو باز...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 تیر 1394 13:26
از همین تریبون از آقای شیری و سایر دست اندرکاران بلاگفا عاجزانه خواهش می کنم یکم سریع تر .. دلمون پوسید از بی خبری از دوستامون
-
رفتی و ندیدی
سهشنبه 2 تیر 1394 00:37
هیچ جا نداشتمش .. جز اینستاگرام .. که اونم چون فعالیتی توش نداشت هیچ وقت به ذهنم نرسیده بود که نباشه .. یه هفته ده روز پیش دیدم عکس مراسم خواستگاریشو اینا رو گذاشتم ! شکستم از دلتنگی برای آدمی که مدت ها بود می دونستم نمیتونم داشته باشمش .. من وقتی غمگینم .. وقتی غمم اینقدر زیاد بر عکس خیلی از دخترا فرو میرم تو پیله ی...
-
2 سال تمام
یکشنبه 31 خرداد 1394 15:57
چهارشنبه هم آخرین امتحان رو دادیم و تموم شد ! با فضاحت کاملا ! انقدر بد که استادی که هیچ کس جرات نداره بهش حرف بزنه اومد بهم گفت اصلن بهش فکر نکن هر چی یادته بنویس برام !! بعدش با دوستان به صرف نهار و یک چای مهمون خونه ی آیدین ! پنج شنبه هم دوستانم لطف کردن و منت سر من گذاشتن شب با هم رفتیم هتل دلفین .. شب خوبی بود و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 خرداد 1394 20:50
آخرین دوره ی امتحانات ارشد هم از یکشنبه شروع میشه و بعدم میونه فقط دفاع و کلا پرونده ی این دوسالم بسته میشه .. به همین سرعت گذشت این دو سال .. همه رفتن سفر و من موندم که درس بخونم مثلا..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 خرداد 1394 12:52
اعتراف می کنم جدیدن زود از همه چی خسته میشم .. مثلا با دوستام بیرونم ولی یکم که میگذره دیگه خسته میشم و میخوام از جمع فاصله بگیرم ، کتاب که یکم که میگذره دیگه حوصلم نمیکشه ، تلفن که اصن .. طرف که مگه سلام من هعی میگم قربانت قربانت که زود قطع کنم .. خلاصه که خستم میفهمی ؟؟ خستهههههههههههههه
-
اعتراف نامه
پنجشنبه 31 اردیبهشت 1394 22:26
اعتراف می کنم اینقدرررررررررر محبوب دل هام که اگه از دوست و آشنا خبری نگیرم ، سه سوته فراموشم می کنن:)))
-
من و بهار
سهشنبه 22 اردیبهشت 1394 18:41
Samsung Shot
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اردیبهشت 1394 18:02
چقدر گفتم دل بکنید از بلاگفا هعی حرف منو گوش ندادید .. خوب الان این همه روز که من از دوستام و وبلاگ های مورد علاقم بی خبرم .. الان خوبه آیا ؟؟ راضی شدید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 01:11
میخواستم امشب برگردم تهران ولی بلیت نبود .. با تاکسی هم میرفتم یکی باید میومد آزادی دنبالم که بازم شاید بابا نمی تونست .. گفتم میمونم صبح بر میگردم ولی عین چی پشیمونم .. تو این آپارتمانی که ما تو رشت داریم یه همسایه داریم تو پاگرد پایین که یه آقایی هستن که تنها زندگی میکنن .. البته اوایل که ما اومدیم خانومشون و...
-
وقتی اینجوری راضی تری ..
سهشنبه 8 اردیبهشت 1394 00:06
ساعت چهار چایی دم کردم الان تازه فرصت شد یه لیوان چایی برای خودم بریزم و بیام ولو شم ... وسط درس خوندن یه نگاه به دور و برم کردم و مث مامانا گفتم بهتره بلند شم بشور و بساب ... خونه ی رشت شش تا پنجره داره کوچیکم نیستن .. دیگه فقط فرصت شد پرده ی سه تا شو بشورم و پنجره هاشو تمیز کنم ... کل خونه رو برق انداختم .. دو تا...
-
خوشــــی
دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 12:38
امروز بعد از سال ها عددی رو ، روی ترازو دیدم که مدت ها بود چشمم دنبالش بود ولی تلاشی براش نمی کردم .. حالا نه اینکه من به وزن ایده آلم رسیدم ها ! نه !!!! تازه اول اول راهم ... هنوز کلی دیگه عدد هست که باید دیگه هیچ وقت رو ترازو نبینمشون ... با دیدنش درد دو روزه ی معدم برام قابل تحمل تر شده .. با دیدن این عکس کلی...
-
برک فست
دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 12:27
یک صبحانه ی ساده و کتاب خوب و موزیک می تونه یک صبح عالی رو رقم بزنه .. مثل امروز برای من ...
-
سر اومد زمستون ..
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 16:28
تو کوها دارن گل , گل, گل آفتاب رو می کارن ...
-
دلم به حال شماها هم میسوزه آخه
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 13:27
باید اسم اینجا رو عوض کنم بزارم چس ناله های یک داءم الپریود ..
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 13:19
من نمیفهمم ... به نظرتون برای یک مرد سی و شش ساله دیر نیست گفتن این که بالاخره سر عقل میاد؟؟؟؟؟؟ فیلینگ داغون .. ناراحت .. نگران
-
دیریمینگ
یکشنبه 6 اردیبهشت 1394 13:16
طرح یک منحنی شبیه لبخند ...
-
سیبیلو هم باشه لطفا
شنبه 5 اردیبهشت 1394 01:18
اعتراف می کنم گاهی دلم میخواد یکی نگرانم باشه .. سوال پیچم کنه .. موایبم باشه .. خوشحالم کنه .. سورپرایزم کنه .. دوسم داشته باشه .. دوسش داشته باشم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 اردیبهشت 1394 23:34
میگم خوشش به حال اونایی که سرشون به بالش نرسیده خوابن ... من که نزدیکه دو ساعته هر چی از این پهلو به اون پهلو میشم بیدارتر میشم تا خوابالو تر ..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 اردیبهشت 1394 21:49
فکر کنم اگه مامان و آبجی کوچیکه روزی دوبار بهم زنگ نزنن ، حرف زدن از یادم بره .. بس که اینجا سکوت و سکوت ...
-
سوال
جمعه 4 اردیبهشت 1394 21:40
آنکه بی باده کند جان مرا مست ، کجاست ؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 اردیبهشت 1394 20:43
از دیروز هوا بارونیه .. هر کاری میکنم فاز عشقولانه بردارم همش فازم دپ میشه ..