دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

گزارش نویسی

چهارشنبه از رشت اومدم .. شبش قرار بود با یه چند تا دوست قدیمی همکلاسی شب رو با هم بگذرونیم !!! می خواستیم بریم بالا پشت بوم خونه ی یکیشون که شب ستاره ها رو بشموریم ! از شانسمونم هوا ابری بود .. ستاره ها خیلی کم بودن .. تا پنج شنبه ظهر اونجا بودم !! کلی هم خوابم میومد .. ولی تا رسیدم خونه یه دوش گرفتم و ناهار و یکم جمع جور بعد حاضر شدم برم یکی از بچه های دوره ی کارشناسی رو ببینم ! البته قرار نبود دوتایی بریم ولی خوب هماهنگ نشدن بچه ها ! یه دو ساعتی با هم بودیم و حرفیدیم و در کل خوب بود .. بعدم از همونجا مستقیم پیوستم به یه اکیپ دوستانه و خانوادگی البته !!! بله ! اینجوری شد که من پنج شنبه شب ساعت یک تازه رسیدم خونه که یکم استراحت کنم ! قرار آخر رو نمی خواستم برم ولی انقدر یکی از دوستان اصرار کرد که دیگه بیشتر از این درست نبود مخالفت کنم .. البته خوبم نبود .. یه جورایی می خواستن قرار بزارن .. بهونه ای نبوده و ما شدیم بهونه و سیاهی لشکر که دو تا جوون همو ببینن!! 

جمعه همش خونه بودم و خواب !!! تا شب که پسردایی جونم مسیج داد که بریم بیرون که البته منظورش همون لحظه نبود ولی من رو هوا زدم و رفتیم آب و آتش .. هم قدم زدیم هم شام خوردیم و اومدیم ..

شنبه اما باید می رفتم تا انقلاب دنبال کارای پایان نامه .. کارمو که انجام دادم سر راهم تو یه کوچه یه کافه ی دنج و خلوت دیدم .. حوسم شد برم و اونجا بشینم .. نزدیک سه ساعت اونجا بودم .. قهوه مو مزه می کردم و نت گوشی رو باز کرده بودم و بای خودم می نوشتم از چیزایی که تو ذهنم بود . تنها بدیش این بود که دو سه تا پسر اونجا بودن که سیگار دستشون خاموش نشده یکی دیگه روشن می کردن و من کلی بو سیگار گرفتم .. بعدم اومدم خونه و بازم مشغول پایان نامه بودم که دوباره شب پسردایی جان زنگید که بریم بام ! منم کلا پایه !! خلاصه که هوا عالی بود .. با دو تا مهمون خارجکی آشنا شدم که خیلی با نمک بودن .. توریست بودن و اومده بودن بام .. کنار من رو نیمکت جای خالی بود اجازه گرفتن پیشم نشستن بعدم کلی خوش و بش .. اومدم خونه تازه شروع کردم به طراحی .. 

راستی نگفته بودم یکی از دوستان تو یه گروه تلگرامی جوینم کرده که هر شب قرار نقاشی و طراحی دارن .. خیلی خوبه .. دوباره انگیزه پیدا کردم که نقاشی کنم ! 

خلاصه که این دو سه روز حسابی شلوغ و پلوغ بود .. یه وقتایی اینجوری میشه .. فکر کنم برای همه پیش میاد !! قرارهای زود به زود .. دور و بر شلوغ .. یه وقتایی هم انقدر تنهایی که .. البته هر دوش هم خوبه هم لازمه ...

دو سه روز گوشیمو خاموش کردم ! مگر اینکه مجبور شم روشنش نمی کنم .. اینم خوبه !

نظرات 2 + ارسال نظر
صادق سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 23:27

سلام. و اما پایان نامه...:-)
خوش باشی و موفق
خوبه که خوش میگذره و خوش بگذره...:-)

سلام .. داشتم فکر می کردم که چرا نیستین دیگه .. کامنتتون خوشحالم کرد..
به همچنین

جیرجیرک یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 21:13

آقاااااااااا منم دلم بیرون خواست خو .
اونم بام تازه . همونجاییه که بانجی جامپینگ داره ؟
من انقده از این روزای گوشی خاموش خوشم میاد .

بیا تهران با هم بریمم.. خودم میبرمت
اصن عالین .. فقط اینکه هعی باید به همه دلیلشو تضیح بدی و گاها قانعشون کنی کوفت آدم میشه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.