-
متفکر
شنبه 11 مرداد 1393 23:22
نمیدونم چه هنری ریختم دور تا دور فایر فاکسم شده پر از تبلیغ :( اینقدر بد .. مهندسین محترم بگید چه کنم اینا برن خود فایر تنها بمونه ؟؟؟ والا این تعطیلات بخاطر حادثه ای که پیش اومد ما تهران موندیم ، ولی داداش عزیزم و پسرعموها "برای کار " دقت کنید فقط کار رفتن ایروان ! کلی عکس و فیلم اووردن جهت آب کردن دل ما...
-
برداشت آزاد
شنبه 11 مرداد 1393 00:05
مامان و بابا ستایشو میبینن .. ما هم گاهی میبینیم باهاشون .. از شخصیت های مورد علاقه ی منم تو این سریال بیخودی کسی نیست جز پری سیما ! اومدم توصیه ی اکید کنم به خودم و بقیه دخترا رفتار پری سیما رو تو این فیلم بزارید زیر ذره بین .. خیلی خوبه ! رفتارش مقابل صابر طوری که ما دخترا نباید کم بلد باشیمشون .. یاد بگیریم م م م م...
-
حالا که عزرائیل گیر داده به ما
دوشنبه 6 مرداد 1393 19:50
میگما آیا درد ناخن انگشت شست پای چپ هم از نشانه های مرگ حساب میشه ؟؟
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 مرداد 1393 02:24
خدا به هممون رحم کنه ..
-
خدایش بیامرزد
جمعه 3 مرداد 1393 14:45
شنبه شب شوهر سابق عمه فوت شد ، امروزم خبر فوت پسرش همه مونو شکه کرد .. به یه هفته هم نکشید ..
-
روز شماری
سهشنبه 31 تیر 1393 00:20
چقدرررررررر سوت و کور شده اینجا ، یعنی بلاگستان ، وبلاگایی که میخونمشون دیر به دیر آپ میشن .. تقریبا از دوستام بی خبرم ... هعیییییییی روزگار !!! فکر کنم همه رفتن مهمونیاااا ! آآآآقا یه اتفاق ناگواری افتاده ، من بازم کفش ترکوندم !!! یعنی اصن من کفشامو لای پر قو هم نگه دارم میپکن ، نمیدووووونم جریان چیه !! این دفعه پاره...
-
چقدر دیگه به روی خودم نیارم ؟چقـــــــــــــــــــدر ؟؟
چهارشنبه 25 تیر 1393 22:55
خدایا چند شب و روز دیگه چشممو ببندمو باز کنم تموم میشه ؟؟ میشه منم طعم فراموشی رو بچشم ؟؟؟ میشه یادم بره آدمی رو که یه روز اشتباهی تو زندگیم بود و حالا نیست ؟؟؟
-
خوبی روزای گذشته همیشه به یاد میمونه
چهارشنبه 25 تیر 1393 20:50
دیشب تو فیس بوک میگشتم که یهو سر از پیج یکی از همکلاسی های قدیمی کارشناسی در اووردم ، یکی دیگه از بچه ها هم آنلاین بود .. خلاصه که اون پیج باعث شد کلی دیگه از صفحه های بچه های اون موقع رو ببینیم !!! چه ریلیشانیی که ندیدیم ! یعنی دو تا از تعجب همش اینطوری بودیم :O هی میگفتیم این با این ؟؟؟ خیلی باحال بودددد ! چقدر غیبت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 تیر 1393 20:45
دیشب تولد دوقلوهای فوق العاده دوست داشتنی خانواده ی ما بود .. 4 سال از روزی که شادی رو صد چندان کردین تو خونه ی ما میگذره ..
-
از سرگرمی های ما
سهشنبه 24 تیر 1393 11:59
اومدم اینجا شخصا تشکر کنم از این پرنده ای که الان چند وقته داره تلاش میکنه رو دیش گردون لونه بسازه .. از صبح میره شاخه جمع میکنه میاره هی میفته پایین ولی نمیاد همونو برداره که .. میره دوباره از جاهای دیگه شاخه جمع میکنه میاره .. اینجوریه که ما روزی دو بار این شاخه های ریخته شده تو بالکنو جمع میکنیم .. هر روزم شرط...
-
خود درمانی بهتر از هر درمانیست :دی
دوشنبه 23 تیر 1393 23:28
همینو کم داشتم ! سرماخوردگی ! اونم تو این فصل ؟؟؟ دو روز از بدن درد و تب و لرز نمیتونم تکون بخورم از جام .. گلو درد و گوش درد که بماند .. تو این 25 سالم یه بسته قرصو من سر ساعت و کامل نخوردم !! حتی یادمه یه دفعه یه دوره آنتی بیوتیک رو هر شب سر ساعت مینداختم دور ولی نمیخوردمش .. داروهای گیاهی هم که اصلا !! یعنی اصلا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 تیر 1393 14:30
فقط باید یه دختر باشی تا بفهمی هر ماه این درد رو تحمل کردن یعنی چی :| :( :((
-
چرا رفتی
جمعه 20 تیر 1393 01:15
هوررررررااااااا همین الان بلیت کنسرت همایونو گرفتم .. ولی کووووووو تا 16 مرداد
-
اندر احوالات اتاق پر از رنگمان
پنجشنبه 19 تیر 1393 00:49
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 تیر 1393 00:35
جا داره تشکر کنم از دست های هنرمند خودمون .. تصویر زیر پرده ی خونه ی دوستمه که خودمون روشو طرح زدیم .. البته طرحش دزدیه
-
3>
چهارشنبه 18 تیر 1393 20:44
اصن داریم ؟؟؟ یعنی زمینی بودن سولماز و بخصوص احسان ؟؟؟؟ دوست جان اومده بود پیشم ، یهو دیدم لپ تاپو اوورد گذاشت جلوم و برنامه ی دیشب ماه عسل رو پلی کرد .. بماند که بخاطر اغراق های بیش از حد مجری منفورش و همچنین اعتماد به سقفش اصلا این برنامه رو نمیبینم .. از اولم نمیدیدم .. وقتی هم پلی کرد گفتم بی خیال بابا !! ولی .....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 تیر 1393 02:49
نم بارون .. بوی خاک .. صدای معین که با کمترین ولوم به گوش میرسه ......
-
سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه ..
سهشنبه 17 تیر 1393 02:12
الان دو سه شبه یه ربع بیست دقیقه بعد از افطار میریم پارک پیاده روی ... خیلی خوبه .. کلی روحیمم بهتر شده .. روزا انرژی بیشتری دارم .. امشبم با یه جمع دوستانه رفتیم افطار .. هماهنگیا رو با رستوران و بچه ها و .. خودم انجام دادم .. کار سختی بود هماهنگی 19 نفر ولی می ارزید .. فردا هم مهمون دارم .. امروز کلی خسته شدم .....
-
پیلیز هلپ می
شنبه 14 تیر 1393 00:09
کمال تشکر رو دارم از هر کی بیاد بهم بگه با این گردن داغون چه کنم ؟؟؟؟ +ای تو روح اپیلاسیون +عکس رو برداشتم ... خوبم نشد ..
-
تو نیستی و این باران بیهوده میبارد
پنجشنبه 12 تیر 1393 00:47
حاضرم هر جور سختی دیگه ای رو تحمل کنم ولی دوباره برنگردم اونجا ! این یه سال لعنتی کلی ساعات خوب اونجا داشتم که همش کوفتم شد .. کلی خوشی داشتم که خراب شد و تنها ثمرش برام یه معده درد عصبی بود ... عصری که بچه ها اس دادن ، معده درد منم شروع شد .. تحمل یه ثانیه اونجا بودنم ندارم ! یه سال رو با لبخند تحمل کردم ولی ایناف !...
-
همینجوری نوشت
چهارشنبه 11 تیر 1393 23:05
دستایی که تو دستام قفل شه و شونه به شونه باهام قدم برداره بدون اینکه به چشمام نگاه کنه .. ادامه دارد ..
-
دیوانه ایم در بند
چهارشنبه 11 تیر 1393 02:42
خدایا این مرض شب و نصفه شب فیلم دیدن رو از سر من بنداز ! اونم این فیلمایی که بعدش جرات نداری چشم رو هم بزاری ...
-
بیست
دوشنبه 9 تیر 1393 11:49
یه ترم معدلمون بیست شد نباید وهم برمون داره که هر ترم همینطوره !! اصن چه معنی میده !؟ همین که همه ی نمره ها اومد و همه ی درسا پاس شد باید شکر گذار باشیم ! کم ناشکری کنید خب ! برای ثبت شدن در تاریخ یه بیست گرو نگه داشتم !! باید برم پیش استاد راهنمام ، ولی اصن حسش نیست ! یه همچین دانشجوی پیگیرم من ..
-
تولدت مبارک ک ک ..
شنبه 7 تیر 1393 23:45
خواهر داشتن یکی از بزرگترین لطف های خداست ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 تیر 1393 23:26
از اونجایی که خیلی مسلمونم از وقتی که ماه رمضان ، ماه مورد علاقم افتاده تو تابستون دیگه روزه نگرفتم ، هی به خودم گفتم من ک نمیتونم ! اماااا تصمیم دارم امسال روزه بگیرم ، دلم برای حس و حال ناب این ماه عزیز تنگ شده ..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 تیر 1393 17:02
آدمای خودخواهی شدیم .. خیلی خودخواه ..
-
فرزین
جمعه 6 تیر 1393 21:08
اگه از پرنده پرواز رو بگیرن چی می مونه اگه از نغمه ساز آواز رو بگیرن چی می مونه این صدای خسته من خبر از یه دنیا درده روز مرگ صاحبش رو دل من بهونه کرده خوندنم فقط بهونست که بدونی زنده هستم همیشه با این بهونه کمر غم رو شکستم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 تیر 1393 20:02
اولین عصر جمعه ی تابستونی رو تنها میگذرونم .. دو تا کبوتر عاشقمون رفتن دور دور ! آبجی کوچیکه اسکیت ، بزرگه با دوستاش .. نشستم دارم فیلم لووووووووس ستایش رو میبینم ! باشد که رستگار شویم ... فردا تولد آناس ! آبجی کوچیکه رو میگم ، همونی که تا یه ماه پیش رفیق و پایه بود حالا نمیدونم چی شده که به خون همه تشنه شده .. خونه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 تیر 1393 00:58
واقعا جا داره تشکر کنم از خودم که جنبه ی دیدن فیلم ترسناک ندارم ، حالا تا صبح چجووری بخوااابم؟؟؟
-
15 دقیقه مونده
چهارشنبه 4 تیر 1393 22:05
داریم با دل و جوووون میبازیماااااااااااااااا