دو روز از بدن درد و تب و لرز نمیتونم تکون بخورم از جام .. گلو درد و گوش درد که بماند .. تو این 25 سالم یه بسته قرصو من سر ساعت و کامل نخوردم !! حتی یادمه یه دفعه یه دوره آنتی بیوتیک رو هر شب سر ساعت مینداختم دور ولی نمیخوردمش .. داروهای گیاهی هم که اصلا !! یعنی اصلا امیدی به بهبودیم نیست با این شرایط .. ولی من همچنان سر حرف خودم هستم !!! نو دکتر ! حالا دارو رو یکی درمیون میخورم ..
روزه میگیرید خب دعا کنید خدا منم شفا بده خب :| جای دوری نمیره والا !
جا داره تشکر کنم از دست های هنرمند خودمون .. تصویر زیر پرده ی خونه ی دوستمه که خودمون روشو طرح زدیم .. البته طرحش دزدیه
دوست جان اومده بود پیشم ، یهو دیدم لپ تاپو اوورد گذاشت جلوم و برنامه ی دیشب ماه عسل رو پلی کرد .. بماند که بخاطر اغراق های بیش از حد مجری منفورش و همچنین اعتماد به سقفش اصلا این برنامه رو نمیبینم .. از اولم نمیدیدم .. وقتی هم پلی کرد گفتم بی خیال بابا !! ولی ..
هنوزم میگم اینا آدم بودن ؟؟ مثل ما ؟؟؟ خدا واقعا نگاه های ویژه به بعضی افراد داره ها ..
اونجاهایی که دستشو میگرفت .. اونجاهایی که میگفت عزیزم .. نگاهاش .. نگاهاشون ...
عشق آسمونیشون تا ابد پایدار .. تا ابد د د د ..
کاش فقط یه ذره منم آدم باشم .. اینجوری .. مثل احسان .. یعنی قلب یک انسان چقدر باید بزرگ باشه .. چه روح بزرگی باید داشته باشه که بتونه اینجوری زندگی کنه ..
میگفت خوشبختی نمیتونه حال ما رو توصیف کنه ..
یه کم .. فقط یه کم اگر آدم تر بودیم .. آسمون چقدر بارونی تر میشد از اشک شوق ..
الان دو سه شبه یه ربع بیست دقیقه بعد از افطار میریم پارک پیاده روی ... خیلی خوبه .. کلی روحیمم بهتر شده .. روزا انرژی بیشتری دارم ..
امشبم با یه جمع دوستانه رفتیم افطار .. هماهنگیا رو با رستوران و بچه ها و .. خودم انجام دادم .. کار سختی بود هماهنگی 19 نفر ولی می ارزید .. فردا هم مهمون دارم ..
امروز کلی خسته شدم .. ساعت 6 بعد از ظهر از ضعف روزه داری نمیتونستم سرپا وایسم .. معده درد و ضعف و همه ی چیزایی دیگه که خودتونم تجربش کردین باعث نمیشه که دیگه روزه نگیرم .. واقعا حس خوبی دارم .. بعد از مدت ها یکم حس رضایت از خودم که خیلی خوشاینده برام ..
دوستم فردا میاد که پرده ی اتاق خوابشو نقاشی کنیم .. مرداد عروسیشه .. وقتی بهم زنگ میزنه و ازم نظر میگیره در مورد خریداش و چیدمان .. از ذوق اون منم ذوق میکنم .. حس خوبیه .. با اینکه دوستای مجرد باقی مونده به یکی دو تا رسیدن .. ولی خوشحالم از خوشحالیشون .. فقط میگما حالا من لباس چی بپوشم ؟؟؟
هفته ی دیگه باز میرم شمال ! هم دنبال خونه هم اگه خدا بخواد برم پیش استاد راهنمام .. به چشم به هم زدنی دو ترم گذشت و مونده دو ترم دیگه ..
کمال تشکر رو دارم از هر کی بیاد بهم بگه با این گردن داغون چه کنم ؟؟؟؟
+ای تو روح اپیلاسیون
حاضرم هر جور سختی دیگه ای رو تحمل کنم ولی دوباره برنگردم اونجا ! این یه سال لعنتی کلی ساعات خوب اونجا داشتم که همش کوفتم شد .. کلی خوشی داشتم که خراب شد و تنها ثمرش برام یه معده درد عصبی بود ...
عصری که بچه ها اس دادن ، معده درد منم شروع شد .. تحمل یه ثانیه اونجا بودنم ندارم ! یه سال رو با لبخند تحمل کردم ولی ایناف ! تا کی ؟؟
عنوان بی ربط