دستایی که تو دستام قفل شه و شونه به شونه باهام قدم برداره بدون اینکه به چشمام نگاه کنه ..
ادامه دارد ..
یه ترم معدلمون بیست شد نباید وهم برمون داره که هر ترم همینطوره !! اصن چه معنی میده !؟ همین که همه ی نمره ها اومد و همه ی درسا پاس شد باید شکر گذار باشیم ! کم ناشکری کنید خب !
برای ثبت شدن در تاریخ یه بیست گرو نگه داشتم !!
باید برم پیش استاد راهنمام ، ولی اصن حسش نیست ! یه همچین دانشجوی پیگیرم من ..
از اونجایی که خیلی مسلمونم از وقتی که ماه رمضان ، ماه مورد علاقم افتاده تو تابستون دیگه روزه نگرفتم ، هی به خودم گفتم من ک نمیتونم !
اماااا تصمیم دارم امسال روزه بگیرم ، دلم برای حس و حال ناب این ماه عزیز تنگ شده ..
اولین عصر جمعه ی تابستونی رو تنها میگذرونم ..
دو تا کبوتر عاشقمون رفتن دور دور ! آبجی کوچیکه اسکیت ، بزرگه با دوستاش ..
نشستم دارم فیلم لووووووووس ستایش رو میبینم ! باشد که رستگار شویم ...
فردا تولد آناس ! آبجی کوچیکه رو میگم ، همونی که تا یه ماه پیش رفیق و پایه بود حالا نمیدونم چی شده که به خون همه تشنه شده ..
خونه ما هم لجبازی کردن تقسیم وظیفه شده بین سه تامون ! نوبتی وایمیستیم شیفت .. یه موقع خونه در آرامش فرو نره !! یه همچین خونواده ای هستیمممممممم ما ! بعــــــله :))
خلاصه که هدیه ی تولدش خریده شده و آمادس ! فردا تولد بازی داریم ...