دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

متفکر

نمیدونم چه هنری ریختم دور تا دور فایر فاکسم شده پر از تبلیغ :( اینقدر بد .. مهندسین محترم بگید چه کنم اینا برن خود فایر تنها بمونه ؟؟؟

والا این تعطیلات بخاطر حادثه ای که پیش اومد ما تهران موندیم ، ولی داداش عزیزم و پسرعموها "برای کار " دقت کنید فقط کار رفتن ایروان ! کلی عکس و فیلم اووردن جهت آب کردن دل ما خونه نشینای ماتم زده !
فقط حیف که گرجستان نرفتن ! من هی عکسای گرجستان رو میبینم هی دلم میخواد برم اونجا عکاسی !نه که خیلی هم واردم من !
امروزم قرار بود برم شمال که پیچوندم و نرفتم ، در این حد این تابستون اکتیوم من :))

.
.
برای شما هم اینجوریه ؟؟؟ به محض اینکه با تنهایی خودت کنار میای و باهاش رفیق میشی پشت هم پیشنهاد میاد برات ! تو دو هفته سه تا پیشنهاد ؟ اونم در این حد مصر ؟ یه کاسه ای زیر نیم کاسس به نظرم !

برداشت آزاد

مامان و بابا ستایشو میبینن .. ما هم گاهی میبینیم باهاشون .. از شخصیت های مورد علاقه ی منم تو این سریال بیخودی کسی نیست جز پری سیما !
اومدم توصیه ی اکید کنم به خودم و بقیه دخترا رفتار پری سیما رو تو این فیلم بزارید زیر ذره بین .. خیلی خوبه ! رفتارش مقابل صابر طوری که ما دخترا نباید کم بلد باشیمشون .. یاد بگیریم م م م م م

حالا که عزرائیل گیر داده به ما

میگما آیا درد ناخن انگشت شست پای چپ هم از نشانه های مرگ حساب میشه ؟؟

خدا به هممون رحم کنه ..

خدایش بیامرزد

شنبه شب شوهر سابق عمه فوت شد ، امروزم خبر فوت پسرش همه مونو شکه کرد .. به یه هفته هم نکشید ..

روز شماری

چقدرررررررر سوت و کور شده اینجا ، یعنی بلاگستان ، وبلاگایی که میخونمشون دیر به دیر آپ میشن .. تقریبا از دوستام بی خبرم ... هعیییییییی روزگار !!!
فکر کنم همه رفتن مهمونیاااا !
آآآآقا یه اتفاق ناگواری افتاده ، من بازم کفش ترکوندم !!! یعنی اصن من کفشامو لای پر قو هم نگه دارم میپکن ، نمیدووووونم جریان چیه !! این دفعه پاره نشده که ، سوراخ شده ، سووورررراخ ...

آآآآقااااااا اینقدر خوشحالم قرار باز کفش بخرم ، اصن خرید کیف و کفش خیلی لذت بخش .. از موهبتای خداوندی به جاااااااااان خودم ! حالا صبر میکنم تا برندای عزیز اوووف بشن ما بریم خرید یک آدیداس جان ! بعله ...

دارم روز شماری میکنم آخر مرداد برسه بالاخره بعد از چند سال برم مشهد ! به معنای واقعی کلمه روز شماری ها !!!! دارم روز شماری میکنم برای نگاه خاص اونی قرار تا آخر مرداد منو بطلبه .. روز شماااااااری ...


چقدر دیگه به روی خودم نیارم ؟چقـــــــــــــــــــدر ؟؟

خدایا چند شب و روز دیگه چشممو ببندمو باز کنم تموم میشه ؟؟ میشه منم طعم فراموشی رو بچشم ؟؟؟ میشه یادم بره آدمی رو که یه روز اشتباهی تو زندگیم بود و حالا نیست ؟؟؟

خوبی روزای گذشته همیشه به یاد میمونه

دیشب تو فیس بوک میگشتم که یهو سر از پیج یکی از همکلاسی های قدیمی کارشناسی در اووردم ، یکی دیگه از بچه ها هم آنلاین بود .. خلاصه که اون پیج باعث شد کلی دیگه از صفحه های بچه های اون موقع رو ببینیم !!! چه ریلیشانیی که ندیدیم ! یعنی دو تا از تعجب همش اینطوری بودیم :O

هی میگفتیم این با این ؟؟؟ خیلی باحال بودددد ! چقدر غیبت کردیم .. چقدر یادآوری گذشته .. اصن چه روزایی بود .. دغدغه هامون خیلی کوچیکتر از دغدغه های الانمون بود ..

چه عکسایی که ندیدیم .. چه تیپایی داشتیمممممممممم :)))
اصن اینقدر خندیدیم ساعت 3 و 4 صبح که اشک از چشمامون میومد ..

خووووب روزایی بوددد

دیشب تولد دوقلوهای فوق العاده دوست داشتنی خانواده ی ما بود .. 4 سال از روزی که شادی رو صد چندان کردین تو خونه ی ما میگذره ..


از سرگرمی های ما

اومدم اینجا شخصا تشکر کنم از این پرنده ای که الان چند وقته داره تلاش میکنه رو دیش گردون لونه بسازه .. از صبح میره شاخه جمع میکنه میاره هی میفته پایین ولی نمیاد همونو برداره که .. میره دوباره از جاهای دیگه شاخه جمع میکنه میاره .. اینجوریه که ما روزی دو بار این شاخه های ریخته شده تو بالکنو جمع میکنیم .. هر روزم شرط میبندیم سر اینکه امروز لونه رو درست میکنه یا نه ..