خب میدونید ؟؟
من تو هر فرصتی به دستام نگاه میکنم .. انگار که همه ی زندگیم خلاصه شده تو دستام ! دستامو که خالی میبینم غمگین میشم ! دوست دارم همیشه دستام پر باشه .. بهم حس امنیت و آرامش میده ..
انقدر بهشون نگاه کردم که حتی با چشم بسته هم میتونم همه ی خطوطشو نشون بدم و ساعت ها با غریبه ی آشنا در موردش حرف بزنم !
دوست دارم تمام برگای پاییزی رو جمع کنم و نگه دارم برای روزای یخ زده ی زمستون !
آره خب ! کی دل من آشوب نبوده !؟
خب دروغ چرا ! من الان حسودیمه که اینقدر تنهام ! از اون ورم دلم اینقدر خر که هیشکی دیگه رو جز اون نمیخواد و دست رد به سینه ی همه میزنه !!!!
دوست داشتم منم مث امروز هم خونه ایم از صبح دغدغه ی چی پوشیدن داشتم ! دلم میخواست هی آرایش میکردم و هی ایراد میگرفتم ازش ! دلم میخواست اینقدر ذوق دیدنشو داشتم که نمیتونستم از چند روز قبلش هیچ کاری کنم ! بعد هی آهنگ میزاشتم سرخوشانه جلو آینه برای خودم قر میدادم و موهامو افشون میکردم !!!! نه اینکه الان اینکارو نکنما ! نمیشه دختر باشی و از این کارا نکنی که ... ولی خب .. فرق میکنن با هم !
بعد من همه ی این روزا رو غصمه که اون اخمخ احتمالا الان دیگه منو یادشم نمیاد !
میدونم لوس بازی ولی دلم غصشه !
این روزا وقتی بخندی یعنی همه چی خوبه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
:-(
حوصلم سر رفته ! خب بیاد یه پیشنهادی چیزی بدید خب !
چقدر امروز یونی خوب بود !
برای امید جشن تولد سورپرایزی گرفتیم و شمع 40 سالگیشو فوت کرد !
کلی عکس یادگاری و کیکی که نمیدونستیم چجوری قسمتش کنیم که به همه برسه ، چوون بچه های یه کلاس دیگه هم بادیدن کیک اومدن پیشمون ..
بچه هایی که خوبن ، خوبن ، خوووووبنننننننننن .. و من دوست ندارم کارشناسی ارشدم تموم شه ..
دو هفته پیش : یه عروسک خنگ باحال
هفته پیش : تخم مرغ شانسی
امروز: آبنبات چوبی
خداییش کی همکلاسی هایی به این باحالی داره ؟؟؟؟
دو سه هفته پیش عمو ییهو یه حرفی زد که من از دستش ناراحت شدم ولی خب همون موقع زودی باهاش آشتی کردم ! اینا هم به مناسبت آَشتی کنونه ! خدا کنه ادامه دار باشه :)))
آخ آخ ..
بعضی وقتا به شدت دلم میخواد یکی فقط از یه نگاه به چشمام بفهمه چمه و الان دلم چی میخواد ! خوشحالم یا غمگین ! اصن من کلا آدمیم که خیلی دلم نمیخواد از حالات درونیم حرف بزنم ! دوست دارم طرفم حالا هر کسی که هست ها دوستم ، پدرم ، مادرم یا هر کی خودش بفهمه ! ولی اصولا این اتفاق خیلی خیلی کم میفته !
غیر از این که من آدم دائم الحیضی (با عرض پوزش) شدم ، آدم دائم البغضی هم شدم ! و نمیدونم آیا این دو تا به هم ربط داره یا نه !!؟
امروز از یونی که اومدم دلم هیشکیو نمیخواست .. اومدم تو اتاق ، پرده ها رو کشیدم ، درم بستم و فولدر قدیمی رو پلی کردم و پناه بردم به کنج اتاق ! سرمو تکیه داده بودم به دیوار و نمیدونم به چی داشتم فکر میکردم ! چند دقیقه بعدش ولی من از این لذت محروم بودم .. چون مجبور بودم دو تا دوست همخونه ای رو قانع کنم که الان واقعا افسرده نیستم و این شرایط برای حالم خیلی هم خوب و مناسبه ! البته که موفق نشدم ..
دلتون نخواد فولداری موزیک یه دوستو از رو لپ تاپش سرقت کردم و چه فولدرایییییی .. آآآآآآآآآخ که اینقدر حالمو خوب میکنه وقتی بهشون گوش میدم ! چقدر این آهنگای قدیمی همیشه خوبن ! هم برا دنس هم برا گریه :))
فقط یه موضوعی که من هنوز نفهمیدم اینه که چجوری این ترانه های سوزناکشونو با ملودی های شاد میخوندن ؟؟؟؟ خب چیه مگه برام سوال پیش اومده !
مثلا همینی که الان داره پخش میشه !
"مثل تموم عالم حال منم خرابه خرابه خرابه ...."