میگه با هر تپلی برخورد داشتم مهربون بوده ...
دوستان عزیز تر از جان یونی تصمیم گرفتن آخر هفته برن کویر ، با اینکه خیلی علاقه مند بودم ولی چون برنامه داشتم برگردم تهران این هفته همون اولش گفتم من نمیام !
بعد خیل وایبرا شروع شد ... هر کی یه جوری میخواست منو راضی کنه برم ! جالب اینکه رفتن دخترامون هم بستگی به رفتن من داشت ، اینقدر محبووووبم ! بعد قرار شد من تا صبح بهشون خبر بدم ولی هنوزززز تصمیم نگرفتم خب !
+تشکر از آرش خان همکلاسی که وایبر داده تا صبح نظر موافقتو اعلام میکنیا ! یعنی من هیچ چویسی ندارم جز نظر موافق ، خو دیگه چرا تا صبح منتظرن من خبر بدم ؟
+عاشق همکلاسیام ! اینقدررررررررررررر خوبن که دلم میخواد دختر و پسرشونا بماچم !
اینایی که فارسی براشون میل میزنی انگلیسی جواب میدن دقیقا فازشون چیه ؟؟؟؟