فردا ساعت شش بیدار شم که آماده شم و ارائه ام رو مرور کنم برم یونی ! بعدشم یه امتحان میان ترم حذفی ده نمره ای ! بعد باید بدوام برم ترمینال که بیام تهران ! بعدترشم بدوام برم خونه ساکمو بردارم برم راه آهن ! بعدترشم " پرواز " به سمت مشهد بعد از هفت سال ! تا وقتی نرسم اونجا که باورم نمیشه ، تو این هفت سال هر کی رفت من یه آهی از سر حسرت کشیدم گفتم خدا کنه منم زودی برم ... ولی اینقدر نشد نشد تا الان !
خوب هر چی دست به دعا موندم مث اینکه نمیشه یک زیارت دلچسب نصیبم بشه ولی خوشحاااااااااااااالم از این آرامشی که در انتظار روزهای پیش رومه !!! انقدر ذوق زده ام که نگوووو ...
خب من از خیلی سال های پیش عادت موندن خونه ی کسی رو از سرم انداخته بودم ! یعنی آخرین باری که حتی خونه ی مادربزرگمم مونده بودم بر میگرده به دوران دبستان و الان قرار برم و چند روز مهمون دوست عزیزم و خونوادش باشم که هر چی اصرار کردم که بزار هتل بگیرم راضی نشد ! از حالا برای اونجا موندن معذبم ولی مطمئنم قرار روزای خوبی داشته باشم اونجا !
مامان چادر مشکیمو در اوورده و شسته و کش دوخته برام ...
اولین سفری که دارم تنها میرم ..
اونجا به یاد همه ی دوستای خوبم خواهم بود ، اسماتونم نوشتم حتی ی ی ی ی !!! ;-)
خوشبختی یعنی وقتی زنگ خونه ی برادرو میزنی سه تا وروجکاش همچین یه صدا بگن آخجون الهه که کل آپارتمان متوجه حضور من بشه ..
شدممممم عین آقایووون محترم که هر چی بیشتر ناراحت بیشتر سکوت می کنن و میریزن تو خودشوووون!البته یکمش بخاطر این هورمونای فلان فلان شدستا!ولی آاااای گریه دارم و گریم نمیاااد