تنها نشستم تو حیاط خوابگاه با نور کم چراغای حیاط علم قورت میدم !! نسیم عالی میااااد .. ملس .. اینقدر که هی حواس منو پرت میکنه ... صدای بچه های واحدا قاطی هم شده یه صدای مبهم پیچیده تو فضا !! خونه های دور و بر و نگاه میکنم و برای هر کدومشون یه داستان سر هم میکنم !! حتی واسه بعضیاشون اسمم انتخاب کردم ..هنوز دارم علم قورت میدم ..
سیاوش داره میخونه ..
"حالا که دلتنگی داره
رفیق تنهاییم میشه
کوچه ها نا رفیق شدن
حالا که میخوام شب و روز
به هم دیگه دروغ بگم
ساعتا هم دقیق شدن
طلوع من طلوع
وقتی غروب پر بزنه
موقع رفتنه من.."
منم تو فکر اینم که راجع به وقایع این چند روز چیا اینجا بنویسم .. نه اینکه اتفاق خاصی افتاده باشه یا حتی اتفاق خاصی نیفتاده باشه ها .. ولی این چند وقته هر وقت این صفحه رو باز کردم .. دیدم حرفام به درد اینجا نوشتن نمیخوره !!
ساکمو بستم ، فردا بازم باید برم رشت !! نه انگیزه ای برای رفتن دارم نه حتی حوصلشو !!
وقتی تهرانم بیشترین تایممو با مامان میگذرونم ، شدیم همدم همدیگه !! البته که من بیشتر شنونده ام .. هنوزم خیلی حرفا هست که تو رابطه ی خیلی دوستانه ی مادر دختریمون نمیگنجه ...
روز پدر نزدیکه و من بازم نه دغدغه ی امتحان دارم ، نه رفت و آمد ، نه هیچ چیز دیگه .. از خیلی وقت پیش دغدغه ی کادو دارم که هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیدم ! میترسم آخرم به جوراب ختم شه :))
آقای برادر هم که پس فردا از سفر چین و تایلند بر میگرده و من غصه ناکم که نه موقع رفتن دیدمش نه حالا که بر میگرده .. داره یه ماه میشه ... آخه برادر آدم هم اینقدر وظیفه نشناس ؟!!
یه هفته ای هست pou رو ریختم رو تبلت !! اولین چیزی هم که براش خریدم سیبیل بود !!! :))))))))
اندر احوالات الانمان اینکه دیشب دست یک دوست هم اتاقی را گرفتیم اووردیم تهران که به دوست پسرش برسانیم !! برای دیداری یک روزه یا حتی کمتر ..
اندراحوالات الانمان دست بخیریست ...
اندر احوالات الانمان مرور خاطرات گذشته ست و نم اشکی ...
اندر احوالات الانمان چک کردن موبایل با هر صدای ویبره ی گوشی دوست است ...
اندر احوالات الانمان ، الان نیست