گفتم ؟؟
همون روزی که راه افتادیم سمت جنوب تو چند دقیقه توقفمون تو خمین یه خانومی ازم خواستگاری کرد و تا آخر سفر منو سوژه ی بقیه کرد !!! میگفت 16 ساله دارم برای پسرم دنبال زن میگردم !!
گفتم ؟؟؟
زدم عکسای دوربین یکی از همسفرا رو پاک کردم !! ییهویی شد خب !!! بعدش بردم یه جایی برای ریکاوری و شماره ی یکی دیگه رو دادم که هر وقت آماده شد خبر بده !!! رسیدیم تهران اس داده بود که ... بقیشو نگم من دیگه ! فقط همین که اون بنده خدا رو با من اشتباه گرفته بود !!!
گفتم ؟؟؟؟
خواهرم میگه امسال سال اسب نیست که سال "شاهزاده ی سوار بر اسب "