یادم نیست قبلا هم گفتم یا نه ! ولی کل وسایل خونه رو جمع کردیم تو سه تا اتاق خواب ها .. تا خونه رو نقاشی کنیم ..
این دو سه هفته ای رو که بعد از امتحانا اومدم تهران ، بیشتر خونه بودم ! بعدشم که اون حادثه ، حالا هم که نقاشی خونه .. مامانو نمیشه خونه تنها گذاشت ! همش نگران ریه شم ، خودش که میگه طوری نیست .. ولی مگه میشه نباشه ؟؟؟ من سالم اذیت میشم از بوش .. چه برسه به مامان !!!
احساس میکنم خیلی افسرده شدم ، خوب حقم میدم به خودم ! خستگی امتحانا ، خونه موندن های مداوم .. یه موقع هایی هم میشه چند روز پشت سر حتی یه اس ام اس نمیاد که جواب بدم ! این کم بودن روابط هم خودش معضلیه گاهی .. بعدشم که روحیه ی خراب کل خونواده !! مخصوصا مامان ...
حتما تو همه ی خونه ها اینطوریه ، لبخند مادر خونه دل همه ی اعضای خونه رو گرم میکنه .. وقتی هم که این لبخند کمرنگ بشه .. همه ی خونه غمگینن ..
دلم گرفته و باید یه جوری از این حس و حال بیرون بیارمش ..
ایشالا روزای فوق العاده هم تشریفشونو میارن.
البته با کمی تلاش میشه هر روز رو تبدیل به یه روز خوب و شاید به یاد موندنی کردا
این روزا هم به نوعی دیگه واسه خودش فوق العادس !!!
یکم خریددددد مثلا:))))