دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

هوا که تاریک میشه .. دل من فشرده میشه ! به قول دوستم که حالتای افسردگی به دو میان تو دل من میشینن ! اینجور وقتا دلم میخواد صدای یه آدمی که مخاطبش منم باشه .. دلم میخواد با یکی حرف بزنم هی ..

بچه ها از بعد از ظهر رفتن بیرون و من موندم درس بخونم .. اما چه درس خوندنی !! همش غممه !! همش دلم میخواد با یکی حرف بزنم ! 

هعی وویسامو با خواهری گوش میدم .. هعی همون چند تا دوستی رو که میشه بهشون زنگ زد تو ذهنم مرور میکنم .. اما نمیشه .. برای اینکه به هر کدوم زنگ نزنم هزار تا دلیل دارم ! دیشب مسعود میگفت تو رو خدا اینجایی کاری پیش اومد بگو به من ! گفتم چشم .. می گفت این چشم تو بدرد نمی خوره ! همش تعارف میکنی ...

میبینم راست میگه .. اینقدر که همیشه به فکر دل بقیه بودم به فکر دل خودم نبودم ! من با خودمم همیشه تعارف داشتم ! خیلی وقتا هوای دلمو نداشتم ...

این روزا از تنهایی فراریم ! همش دلم میخواد یکی باشه .. 

ولی خب نمیشه ...


نظرات 1 + ارسال نظر
جیرجیرک چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 22:27

آ ببین تو هم اشتباه منو مرتکب شدی
هیچوقت نباید در برابر بیرون رفتن مقاومت کرد
حالا من بیشتر دوست دارم برم سراغ کسی و باهاش حرف زیادآدم گوش دادن به صدای کسی نیستم ، مثلا ارتباط مجازی و تلفنی و اینا یعنی یه جورایی حوصله میطلبه مگه اینکه طرف خیلی جز خواص باشه دیگه
فیس تو فیس حرف زدن به نظرم راحتتره
به همین دلیل اینجور وقتا سرمو میکوبم به دیوار فقط چون اصن کسیم تو کاتکتام نیس بشه زنگ بش زد این وقتا

خب مسلما فیس تو فیس چیز دیگریست ..
همیشه هم کانکت مورد نظر یافت نمی شود .. میبینی تو رو خدا ؟!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.