خرید کادوی روز پدر رو سپرده بودم به مامان و آبجی کوچیکه که پشت گوش انداخته بودن ، امروز رفتم و براش دو تا سی دی موسیقی خریدم که مطمئنم دوستشون خواهد داشت ..
من هنوز تو رشت دلخوشی های چندانی پیدا نکردم ! یکی از دلخوشی هام اینجا همین کتاب فروشی که رفتم .. یکی دیگشون یه ساز فروشی تو یکی از کوچه فرعی های نزدیکه بازار ..
نه ولی امشب میگیرمش ببینم چیه.من اصلاً تو گوشیم بازی ندارم
:)
راستی این شعر فاضل نظری فوق العادست..
.
.
پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندویی
شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی
شاید از آن پس بود که احساس می کردم
درسینه ام پر می زند شب ها پرستویی
شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم
هرروز سیبی سرخ می افتاد در جویی
از کودکی دیوانه بودم،مادرم می گفت:
از شانه ام هرروز می چیده است شب بویی
نام تو را می کند روی میز ها هر وقت
در دست آن دیوانه می افتاد چاقویی
بیچار هآهویی که صید پنجه ی شیریست
بیچاره تر شیری که صید چشم آهویی...
اکنون ز تو با ناامیدی چشم می پوشم
اکنون ز من با بی وفایی دست می شویی
آیینه خیلی هم نباید راست گو باشد
من مایه ی رنج تو هستم ، راست می گویی...
:)
ظاهرا باید به دلخوشی هات بازی آفتابه رو هم اضافه کنی
اون که فقط مختص اینجا نیست !
میگما اسمش ضایعس ولی بازیش خوبه ، بازی کردین؟