از وقتی یادمه همین بوده ..
سنگ صبور همه بودم ولی هیچ وقت خودم نرفتم بشینم پیش کسی و باهاش درد و دل کنم !! همیشه غصه هامو تو تنهاییام خوردم ، اشکهامو زیر دوش ریختم ! پاهامو تو بغلم گرفتم و به خودم دلداری دادم !!! خیلی وقته که تنها هم صحبت من دخترک پریشون توی آینست ...
امروز دلم میخواست فرار کنم .. از این همه مسئولیتی که نمیدونم کی به دوش من افتاد !!! دلم میخواست چشممو ببندم و گوشمو بگیرم و به هیچی توجه نکنم ...
همه ی این روزا میگذره .. ولی طعم تلخ خاطره هاش هیچ وقت از یادم نمیره ..