دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

تلخ..

از همون روزی که شاید برای اولین بار میخواستم تنها وارد این جامعه بشم .. از همون روزایی که فقط یه دختر بچه ی مدرسه ای بودم ..

مامان گفت : سوار تاکسی که میشی مواظب باش اگه آقایی کنارت میشینه نچسبه بهت ، یا پاشو به پات نچسبونه .. یا ...

سوار تاکسی که شدم چسبیدم به در .. با هزار و یک دلهره که خدا کنه یه خانوم سوار شه ! رفتم خونه گفتم مامان چرا اونو گفتی ؟ گفت:چون تو یه دختری .. باید مراقب گوهر وجودت باشی ..

بعد از اون روز ، روزای زیادی رو وسط راه از تاکسی پیاده شدم و اشک ریختم ! 

بعدش که رفتم دانشگاه .. روزایی بود که با بغض تو صندلی سر کلاس مچاله میشدم  !

بعدش که رفتم دنبال کار .. روزایی بود که تو خودم میشکستم ..

بعدش ..

بعدش ..

بعدش تمام روزایی که نگاه یکی دیگه ، میشد احساس گناه من ..

بعدش روزایی که حرفای یکی دیگه ، میشد از تو خرد شدن من ..

بعدش ..

نظرات 1 + ارسال نظر
mehD چهارشنبه 2 بهمن 1392 ساعت 02:23 http://mentira.blogsky.com

اگه فوضولی نباشه؛ خیلی خوب بود این یادداشت.

:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.