این روزا هر جا چشم میندازم یه اثری از تو میبینم لعنتی..پاییز دلگیر و دوست داشتنیمو با نبودنت برام جهنم کردی!حالا به جای تو خودم روزها تو غار تنهاییم میمونم و به روزای خوبی که با هم داشتیم فکر میکنم..هنوزم بعد از پنج ماه نتونستم با نبودنت کنار بیام..هنوزم به اون بیست اردیبهشت لعنتی که فکر میکنم چشمام تر میشه!چقدر احمقم که هنوزم دلم پیش تو..پیش تویی که کنار همه ی خوبیهات کم اذیتم نکردی..
دلم میخواد برم یه جایی که توش هیچ نشونی از تو نباشه،یه جایی که با تو خیابوناشو قدم نزده باشم،یه جایی که با تو پاییزاشو زمستون نکرده باشم...