دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

جسارت تغییر

اینقدر بالا و پایینای زندگیم زیاد شده بود که دیگه در خودم نمیدیدم بتونم کنترلش کنم .. ولی بالاخره تصمیم گرفتم دوره ی جدید جسارت تغییر رو ثبت نام کنم و از دیروز کلاساش رو میرم .. یه دوره ی شش ماهه که امیدوارم به کمک اون و با تلاش و خواستن خودم یه بار برای همیشه این تغییر اساسی رو تو زندگیم بدم و پروندش رو برای همیشه ببندم ...

دیروز اولین جلسش بود .. یه برگه ی سفید و یه جعبه ی دوازده رنگی مداد بهمون دادن و ازمون خواستن چیزی رو که تو پنج سال آینده ی خودمون میبینیم ، نقاشی کنیم ! تقریبا آخرای نیم ساعت وقتمون بود که کشیدمش .. ولی بازم مطمءن نبودم .. چون هر چی فکر کردم بازم هیچی نبود که من خیلی خیلی بخوامش !! حتی نقاشی کردن که فکر میکنم بهش عشق دارم هم چیزی نیست که من روش حساب باز کرده باشم .. یا حتی یه هدف خیلی بزرگ براش داشته باشم ! واقعا این بی تفاوتیم نسبت به همه چیز برای خودم هم آزار دهنده شده .. ولی بالاخره همه چیز شکل بهتری به خودش میگیره. سن 25 سالگی که دیگه خیلی بهش نمونده سنی نیست که بتونم اینقدر راحت و بی تفاوت از کنارش بگذرم!

عکس علی رو باز کردم گذاشتم کنار صفحم .. هر چند دقیقه یه نگاهی هم به اون میندازم .. همش پیش خودم تصور میکنم که اگه بود الان چی میگفت ؟ چجوری بود ؟ من چجوری بودم ؟یا اصن اون هنوزم یاد من میفته ؟ فکر نمیکنم ! کاش اینجوری نمیرفتی ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.