دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

در هم شکسته

ویندوز کامپیوترمو الان نزدیک دو ساله که عوض نکردم،این روزا هم که دیگه رسما کپک زده ولی اصلا حسش نیست..اینه که فعلا خجسته ام از اینکه تبلت خواهر کوچیکه دسته منه ..

ازش خبر دار شدم ، نه مستقیما .. دیدم وبلاگشو آپ کرده یه روز تمام با خودم کلنجار رفتم که بخونمش یا نه .. می ترسیدم ..می ترسیدم از شخص سومی نوشته باشه ، نه اینکه هنوزم به فکر بودن باهاش باشم ولی فراموش کردنش هم واقعا برام سخته .. هنوزم ساعت ها بهش فکر میکنم .. هنوزم بغض میکنم از نبودنش .. ناراحتیم تمومی نداره انگار..شب میخوابم به فکرشم...صبح ها هم که بیدار میشم عین احمق ها منتظر علی ام ! منتظر که مثل همیشه اول اس ام اسش بیاد بعدم ...

یادم نمیره چند ماه قبل چه روزای سختی برام بود..برای اونم حتما بوده ..ولی از همه سخت ترش اون جمعه ی لعنتی بود..بیست اردیبهش لعنتی...تو خیابون که میرم چشمم همه جا دنبالش میگرده .. حتی یه وقتایی به سرم میزنه برم و ببینمش .. اینقدر که آدرس جدیدشو نگاه کردم از بر شدم .. چه روز و شبایی که هی با خودم کلنجار نمیرم که بهش زنگ نزنم..پنجاه و یک روزه نه دیدمش نه باهاش حرف زدم .. دریغ از یه خبر کوچیک ..

روزا میگذرن و من هیچ کار مفیدی نمیکنم .. دلم میخواد کل روزم رو بخوابم .. حتی یه ثانیه هم نمیخوام بهش فکر کنم ولی نمیشه .. هر چی عکس ازش داشتم ریختم تو تبلت و بیست و چهارساعته دارم تماشاش میکنم .. دلم حتی از بدی که در حقم کرد هم آروم نمیگیره .. من بر عکس اون بلد نیستم بخاطر موقعیتم آدما رو فراموش کنم .. دنیای قشنگ کوچیکم شده یه خرابه .. علی خرابش کرد ..

کاش هیچ وقت نمیشناختمش ..

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.