دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

دومینو با زندگی

اینبار دیگر پر نمیدهم به خیالت،برای پرنده ی بی بال و پر تمام هستی زندان است!!

چشمای غمگین

این روزا همش دم شور می زنه ...

همش نگرانم ..

همش فکرم مشغوله ..

یه وقتایی دلم میخواد سرم رو بکوبم به دیوار که دیگه نتونم به هیچی جز دردش فکر کنم ..

دلم میخواد این روزا اینقدر کش نیاد .. تند تند تموم شه ..


نظرات 1 + ارسال نظر
صادق سه‌شنبه 5 اسفند 1393 ساعت 18:03

همینجوری:-)

خیال خام پلنگ من' به سوی ماه جهیدن بود

و مـاه را زِ بلندایش' به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود

گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت
شروع وسوسه‌ای در من، به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغـاز، به یکدگــر نرسیدن بود

اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپـوری، مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکــار دغل‌پیشه، بهانه ‌اش نشنیـدن بود

چه سرنوشـت غم‌انگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود...


حسین منزوی

قشنگ بود .. هم از شما هم از آقای منزوی ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.